بعضی وقتها…
بعضی وقتها..دِلم می خواهد
خودمان را بزنیم
به علی چپِ کوچه ها
و بعد٬یک هو
ببینم که
از خیابان اصلی
سر در اورده یم
یک ماشین دربست
بگیریم
و برویم ته دنیا
با هم
بنشینیم
لبه پرتگاهش
وهی پاهایمان را تکان بدهیم٬
تخمه بشکنیم و بلند بخندیم
اگه بگم که قول می دم …
اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم
اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم
اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی
اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی
اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم
اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم
اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی
اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی
برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی
برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی
برام ماه شبای بی سحر میشی
برام ستاره ی راه سفر ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی
بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم
که بهانه نزدیک تر نشستن مان میشود…
و من …
روبه روی تو …
میتوانم تمام شعرهای نگفته دنیا را یک جا بگویم
…………!
امروز اگر نیایی دیر میشود
امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود
وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم
و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است
و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید
و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند
منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟
من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!
حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که
رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!
وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد
این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت
در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است
خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام
اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی
چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب
منبع : مجله اینترنتی جم فان